اوقات کلاس داشت ب خوبی و خوشی پیش می رفت. همان حرف های همیشه، همان دعوا کردن هایشان از طرف من و بین خودشان با هم، همان مسخره بازی ها، همان چشم و ابرو آمدن های همیشه ام برایشان و بقیه ی همان های دیگر. یکهو سرش را انداخت پایین و دیگر بالا نیاورد تا رفتم کنارش نشستم و چانه اش را بالا گرفتم؛ ک همان طور ک سرش بالا آمد اشک هایش پایین آمد!
بعد با یک حالت خود تأدیبی و احساس مسولیت عمیق و شگرفی نگاهم کرد و گفت:" حالا یه بارم ک تو خونه درس خونده بودم_ همیشه توی ناهارخوری و زنگ ناهار و نماز قبل از کلاسشان می خواند_ و انقدر خوب تمرین کرده بودم تکلیفمو ننوشته م" ! البته ک این حجم از احساس عذاب وجدانش از یک طرف برایم ستودنی و خواستنی بود؛ این ک می بینم خودشان برای خودشان درونی سازی کرده اند و حالا بعد شش ماه ک از شروع سال تحصیلی گذشته استیکر دادن و ندادن من را ب کش شلوارشان هم نمی گیرند:| از طرفی ولی فکری می شوم ک نکند رفتار و گفتار من ب نوعی این همه احساس عذاب وجدان تزریق وجودشان کرده؟ در واقع نگران می شوم ک نکند من جایی را اشتباه کرده باشم. حتا از فکر این ک ب خاطر ب دست آوردن توجه من یا رقابت بر سر محبت گرفتن از من ب پاس کامل و بی نقص بودنشان بخواهند این همه بی نقص باشند ب هم می ریزم؛ این ک ب هر حال در ساحت رابطه ی معلم_دانش آموزی ب هم وابسته هستیم و آن  ها من را در قالب یک بزرگتر قابل اعتماد یا حتا مثلن یک الگوی ناخودآگاه دوست دارند ولی محبت گرفتن از من را مشروط می بینند و می دانند یعنی من ترساندمشان! ترساندمشان از دوست داشتنی نبودن! اگر این باشد؛ یعنی من کاملن غیر مستقیم یک پیام کاملی مبنی بر این ک " تو باید کامل و بی نقص و خوش رفتار باشی تا از طرف من دوست داشته شوی" بهشان انتقال داده ام. هرچند مهر بی قید و لاشرط در قالب پدر و مادری جواب است، هر رابطه ی دیگری ب هر حال قیود و شرایط خودش را دارد، محبت ولی عنصر زیادی معصومی است ک بخواهد با این قیود تاخت بخورد! شاید مثلن با ترس از نمره و یه لِول بالا و پایین تر شدن از من و درس و کلاسم حساب ببرند بهتر باشد تا این ک سنگ محک بشود محبت و مهر بینمان. نمی دانم واقعن! ب هر حال از منِ شل و ول و زیادی رقیق القلب ِ چشم پوش باید یک جوری حساب را ببرند ک قید ها و شرایط دانش آموزی شان را ب جا بیاورند. ولی واقعن نمی دانم چ طور!
هر چ ک باید باشد؛ اشک های دیروز نیاز یادآور این موضوع وحشتناک بود ک تو معلم دختر بچه ها هستی، ک قرار نیست لوس نباشند؛ ک می توانند در بی ربط ترین موضوع ها لوس ترین _ تا حد نفرت انگیز شدن_ باشند؛ پس تو ب چرا ها متکی باش و ریشه ها را پیدا کن؛ تو راه درست رفتار کردن و برخورد با انواع حرکات محیّرالعقولشان را پیدا کن؛ مابقی خودش درست می شود.
#نیاز
#روزهای_معلمی
#دستنوشته_های_روزگار_معلمی
#دختربچه_ها
#آموزش
#تربیت
#محبت
#الگو



مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

دانلود Nomao Camera در حوالی اریحا... سالن های صدر و چمران وکالت و مشاوره حقوقی در اصفهان واردات انواع نژاد سگ Anthony وبلاگ گروه خدمات تخصصي چاپ و هداياي تبليغاتي چهاپه Cleaner and mops for house