واقعن نمی دونم چرا با همچین غیظ و حرصی از عمق دلم گفتم ک ۹۶ خیلی سال بدی بود! حالا بدیا و سخت گرفتناش ک سر جاش، ولی مگه غیر اینه ک خوبیاشم کم نبوده؟ روزایی ک آروم آروم گذشت؛ خوشحال بودم؛ می خندیدم؛ آدمای جدید؛ تجربه های جدید‌.یعنی می خوام بگم ک چرا سختیاش بیشتر ب چشمم اومده؟ ب نظرم در کل سر ب سر بوده و با یه حالت سیلانی از تعادل، گذشته. ولی آخه چرا این طوری گفتم ک انقدر بد گذشته بهم؟! نمی دونم چرا یهو انقد تکانشی و واکنشی و ناخودآگاه این جمله ی بد بودنش ب زبونم اومد! حالا هر چی ک هست، لابد بد بوده دیگه!سنگین طی کرده دیگه! البته بیشتر ک فکر می کنم می رسم ب این نقطه ک من حرص و خشم و غیظ و بی قراریم از دست خودمه در واقع! این ک کاملن واقفم چ گندایی زدم و چ ندونم کاریایی داشتم؛ و اشراف ب خودم و اعمال و سکنات خودکرده مه ک انقد حالمو بد کرده و امسال گذشته رو توی نظرم دوست نداشتنی و تلخ و صعب العبور.نه ک خود سال و ماه و روزاش فی نفسه بد بوده باشن. ک من سراسر وجودم شکره و مولکول ب مولکولم معترف رحمت و نگاه لطف و دستای نگه دارنده ی بالای هر دستش.این "من"ِ من بوده ک بد کرده.خیلی جاها خیلیم بد کرده!



مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

Sheryl شبکه اجتماعی دارومارو Monica دنياي خوردني ها شرکت فاطررسانور(نمايندگي رسمي محصولات ارتباطي پاناسونيک ) زردالو onlineqalanew حمايت از رپ فارسي