"از فیلم دیدن می‌‌ترسم". حالا دیگر فهمیده‌ام که دلیل اصلی کم فیلم دیدنم علی‌رغم میل کامل قلبی‌ و گرایش صد در صد دلخواهم، نه تنبلی و نه بی‌حوصلگی و نه حتا ناتوانی‌ در صبوری کردن برابر روند یک فیلم دو ساعته، که " ترس" است! این یک گزاره‌ی خبری ساده که چشم‌هایم را به روی واقعیت‌ شگفت دیگری از ابعاد وجودی و شخصیتی‌ام باز کرد. من از فیلم دیدن مضطرب می‌شوم! من غرق می‌شوم در آن همه نور و رنگ و تصویر و صدا و افکت و آدم و شخصیت.و با آن‌ها می‌روم تا آن‌جایی که تمام شوم.این خیلی ترسناک است! وحشت‌ناک است! شاید مثل احساس یک روان از هم گسیخته‌ی اختلال تجزیه‌ای؛ یا مثل حالت‌های نرم و نازک و نشانگان رقّت‌آور یک مبتلا به مازوخیسم! فیلم دیدن آدم ولی یک عمل کاملن ارادی و آگاهانه است، یعنی تو کاملن می‌دانی الان داری چه کاری می‌کنی، آگاهی صد در صدی داری به این‌که حتا الان نشانه‌های اضطرابت شروع می‌شود و با هر پلانی از فیلم احساسات قوی و تاثر‌برانگیز وجودت را مالامال حیرت و شگفتی و ترس می‌کند؛ بعد احساسات عجیب و زیاد و در‌همی را می‌شود با یک فیلم دو ساعته تجربه کرد، همین‌ها ترس‌ناک است، همین‌ها آدم را بیش از همیشه و در حالت زندگی روتین معمولی با خودِ خود و همه‌ی ناتوانی‌هایش مواجه می‌کند، و به خاطر همین است که آدم می‌ترسد؛ خیلی می‌ترسد.دیدن این همه آدم و شخصیت واقعیِ واقعن واقعی در حالی که تو همه‌ی آن‌ها را باور کردی/ می‌کنی، شناختی/ می‌شناسی، با آن‌ها زندگی کردی و نفس کشیدی، با خنده‌ها و گریه‌ها و قهرمانی‌ها و ضدقهرمانی‌هایشان همراه شدی، تو آن‌ها را شناخته‌ای و برای مشکلاتشان راه‌ حل پیدا کردی و در جشن‌هایشان با آن‌ها رقصیده‌ای. آن‌ها هستند، وقتی در ذهن تو متولد شدند، وقتی دیگر آن‌ها را شناختی، آن‌ها در وجود تو همیشگی می‌شوند. تا هستی آن‌ها هم هستند، واقعی واقعی، خیلی وحشت‌ناک است شناختن این همه آدم و زندگی در یک عمر کوتاه و محدود و با امکانات خیلی محدودتر از فضای یک پرده یا یک اسکرین ۱۴ اینچی!
این‌ها مرا خیلی می‌ترساند.  یک زندگی ذهنی همیشگی با یک عده‌ای که هستند ولی نیستند هم!


فیلم‌ها بزرگم می‌کنند و می‌ترسانندم  هم.عمیقم می‌کنند و می‌ترسانندم، با بقیه متمایزم می‌کنند و می‌ترسانندم، دنیا را برایم بزرگ و کوچک می‌کنند و می‌ترسانندم، من را به من بیشتر می‌شناسانندم و بیشتر هم می‌ترسانندم، 

من همه‌ی این بزرگ شدن و شناختن و عمیق شدن و فرق کردن را دوست دارم و می‌ترسم. من از سینمای خوب می‌ترسم. من از این هنر اعجاب‌انگیز آدمیزاد می‌ترسم. من از این همه کوچک و ناتوان بودن خودم واهمه دارم. می‌بینم و می‌ترسم و باز هم خواهم دید و بیشتر خواهم ترسید.

من از خواندن و دیدن می‌ترسم؛ من این ترس مقدس را ستایش می‌کنم.


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

دانلود رایگان سوالات خیاطی لباس کشی فنی و حرفه ای با جواب شرکت کبيرپانل نگین کویر مینو گرافیک Snogeh مشاوره تحصيلي دیوانه جوانه